ماه و مهتاب

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم...

ماه و مهتاب

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم...

 

حرف کمی نبود قرار ومدار عشق

اما چه فایده

که نفهمیم یار را!

ای روح های ناب !

دوباره به پا کنید

قدری برای اهل زمستان

بهار را !

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

 

کوچه

 

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

     همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

                     شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

                                   شدم آن عاشق دیوانه که بودم...

                                                                         سهراب سپهری

 

hello

سلام به قاصدک های خبر رسان

که محکوم به خبرند


 سلام به شقایقهایی که

محکوم به عشقند


سلام به تو که

محکوم به دوست داشتنی . . .

 

HELLO

منــــــــ

خطــا از مـن اسـت می دانمــ
از مـن کـــه سـال هـاسـت گـفتـــه امـ “ ایــاک نــعبد ”

امـا بـــه دیـگران هـمـ دلـسپــرده امـ

از مـن کـــه سـال هـاسـت گـفتـــه امــ ” ایــاکَ نستَعیـن "

امــا بــه دیگران همــ تـکیــه کــرده امـ
امـا رهایـمــ نـکـن

بیـش از هـمـیشــه دلـتـنگمــ بـــه انـدازه ی تـمامــ روزهـای نـبودنـمــ 

...

خدا؟؟؟

یکی از فرق های انسان با خدا

این است که انسان تمام خوبیها

را با یک بدی فراموش میکند

ولی خدا تمام بدیها را با یک

خوبی فراموش میکند . . .

در گوشم گفت...

در خیابان به من گفت:

در این گرمای تابستان زیر چادر آب پز نمیشی؟

و بعد انگار کسی در گوشم گفت:

«...قل نار جهنم أشد حرّاً»

بگو که آتش جهنم بسیار سوزان تر است

گنجشک گفت...

گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت !
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد !
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدهم : هر آنچه از من بر می آمد !